ختم قرآن

سوال: آیا دراین روزها که همه قرنطینه خانگی هستند به صورت گروه زدن در واتساپ و تلگرام می توان ختم قرآن کرد؟ آیا این کار ختم محسوب میشه یاخیر؟ مثلا من یک گروه وات ساپی می زنم و30 نفر عضو می کنم بعد این 30 نفرهر روز یک جزئی از قرآن که برای انها تعیین شده می خوانند آیا این درست است یاخیر؟ و یا این 30 نفر با هم هر روز یک جزء انتخاب شده را تا 30 روزبخوانند. مثلا: امروزجزء یک را همه باهم بخوانند تا به آخر...آیا این روش صحیح است یا روش اول و کدام صحیح است و کدام صحیح نیست و کدام ختم محسوب می شود؟
پاسخ: روش صحیح ﺧﺘﻢ ﻗﺮﺁﻥ ﺑﺼﻮﺭﺕ جمعی و گروهی به صورت حضوری (در خانه یا مسجد) به این شکل است که ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﻗﺴﻤﺘﯽ ﺍﺯ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻨﺪ ﻭ بقیه ﺩﺭ ﻭﻗﺖ تلاوت ﺍﻭ ﺳﺎﮐﺖ ﺷﻮﻧﺪ ﻭ ﮔﻮﺵ دهند و به همین ترتیب نفر بعدی قسمت دیگری را بخواند و بقیه گوش دهند.
اما با توجه به فضای ایجاد شده در فضای مجازی که در شرایط فعلی به خاطر جلوگیری از شیوع ویروس کرونا هر نوع تجمعی ممنوع است روش صحیح ختم قرآن به این شکل است که قسمتی ازقرآن تعیین شود و همه اعضای گروه آن قسمت را پیش خود تلاوت کنند یعنی اگر قرار هست جزء یک تلاوت شود همه اعضا جزء یک را بخوانند و روزهای بعد هم به همین شکل ادامه پیدا کند تا قرآن توسط همه اعضا تلاوت و ختم شود و یا این که روزانه صفحه ای از قرآن همراه با یک فایل صوتی از تلاوت قرآن توسط یک قاری در گروه قرار داده شود تا همه اعضا آن بخش را تلاوت کنند و به این شکل تا آخر قرآن تلاوت و ختم شود.
ﺍﻣﺎ به این صورت که در گروه هر جزء قرآن بین اعضا تقسیم شود، مثلا یکی جزء اول و یکی جزء دوم و... را بخواند، ختم قرآن محسوب نمی شود و هریک از اعضا تنها ثواب تلاوت همان جزء و بخشی از قرآن را که خوانده است به او می رسد.
در تلاوت حضوری هم که ﺍﮔﺮ فردی در جمع آهسته ﻗﺴﻤﺘﯽ ﺍﺯ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻧﺪ به طوری که سایر افراد تلاوت و صدای او را نشنوند چنانچه در برخی محافل قرآن های جزء جزء را بین افراد جمع حاضر تقسیم می کنند و هریک پیش خود و آهسته آن قسمت را تلاوت می کند، ختم قرآن محسوب نمی شود.
چون در چنین ختم هایی افراد تمام قرآن را تلاوت نمی کنند و یا تلاوت یکدیگر نمی شنوند.
 بنابراین روش دوم که در سوال مطرح شد، ختم قرآن محسوب می شود و ثواب ختم قرآن به آن جمع می رسد اما در روش اول ختم قرآن محسوب نمی شود و فقط تلاوت همان بخشی که شخص تلاوت کرده است به او می رسد.
والله اعلم و بالله التوفیق
شیخ امید خزاعی

قرآن خواندنِ کسی شما را فریب ندهد!

صرفا کسی که قرآن را تلاوت می کند و صدا و آواز خوشی هم دارد و به اصطلاح قاری و حافظ قرآن است دلیلی بر خوب بودن آن فرد نیست!
زیرا او فقط کلمات را تلاوت می کند.
آنچه که در حفظ و تلاوت قرآن اصل هست و به آن ارزش می دهد عمل کردن به قرآن است.
چه بسا افرادی بودند که قاری و حافظ قرآن بودند اما در عمل برخلاف قرآن بودند!
به عنوان مثال: ابن ملجم مرادی (یکی از خوارج) وقتی که امیرمومنان علی رضی الله عنه و علیه السلام را شهید کرد بیرون آمد و فریاد زد: الله اکبر! بزرگترین دشمن خدا را کشتم !
در حالی که ابن ملجم حافظ قرآن بود!
برهمین اساس رسول الله صلی الله علیه و سلم در حدیثی یکی از صفات این افراد را این چنین بیان می کند: «یَقْرَءُونَ الْقُرْآنَ لاَ یُجَاوِزُ حَنَاجِرَهُمْ»: «آنها قرآن را تلاوت می کنند ولی قرآن ازحنجره هایشان پایین تر نمی رود».
یعنی: آیات  قرآن را براساس میل خود تاویل می کنند، آن را درست نمی فهمند و به آن عمل نمی کنند و رفتار و عمل آنها برخلاف قرآن است.
و در حدیث دیگری رسول الله صلی الله علیه این چنین  برخی از قاریان و حافظین قرآن را مورد سرزنش قرار می دهد: «أَکْثَرُ مُنَافِقِی أُمَّتِی قُرَّاؤُهَا»: «بیشتر منافقین امت من قاریان قرآن هستند».
منظور این حدیث کسانی است که به بخاطر خشنودی و رضای خداوند متعال قرآن را حفظ و تلاوت نمی کنند بلکه بخاطر دنیا، پول و شهرت قرآن را حفظ و آن را تلاوت می کنند. کسانی که قرآن را از روی ریا حفظ کرده و آن را تلاوت می کنند و به مفهموم و معنای آن فکر و عمل نمی کنند.
در حالی که الله متعال قرآن را نازل کرده که آیاتش را بخوانیم و در معنای آن تدبر و به دستورات آن عمل کنیم.
بنابراین آنچه که به یک حافظ و قاری قرآن ارزش می دهد عمل کردن او به قرآن است نه صرفا حفظ و صدای خوش او.
خداوند به ما توفیق حفظ و تلاوت قرآن و توفیق عمل به آیات قرآن بدهد.

از عقل خود استفاده کنیم!

ما هرگز نمی‌توانیم کنترل کره ی زمین را به دست بگیریم و یا اتفاقاتی که در زمین می افتد را مدیریت کنیم! اما می‌توانیم بر کره ی مغز و عقل خود و محتویات آن مسلط شویم و آن را کنترل کنیم.
برهمین اساس الله متعال در بسیاری از جاهای قرآن انسان را به استفاده از عقل فراخوانده تا جایی که، افرادی که از عقل خود استفاده نمی کنند را بدترین موجودات روی زمین معرفی کرده است!
به این آیه توجه کنید: «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لاَ یَعْقِلُونَ»(انفال / 22 ): «بدترین انسان ها در پیشگاه خداوند، افراد کَر و لالی هستند که نمی فهمند».
در این آیه که منظور و خطاب متوجه انسان است، سه کلمه؛ «الصُّمُّ»، «الْبُکْمُ» و «لا یَعْقِلُونَ» به کار رفته است.
1- «الصُّمُّ» که جمع "اصمّ" است یعنی کَر! اما نه کَری که توانایی شنیدن را ندارد بلکه منظور افرادی هستند که برای شناخت حق و پندگرفتن، گوش به سخنان حق نمی دهند و از شنیدن آن فرار می کنند.
2- «الْبُکْمُ» که جمع "ابکم" است یعنی لال! اما نه لالی که توانایی سخن گفتن را ندارد بلکه منظور افرادی هستند که حق و حقیقت را نمی گویند.
3- «لا یَعْقِلُونَ» یعنی کسانی که نمی فهمند و منظور کسانی هستند که از عقل خود برای تشخیص حق از باطل، خیر از شر ، استفاده نمی کنند.
همان طور که ملاحظه کردید از نگاه قرآن کَر، لال و نادان  کسانی هستند که از عقل خود برای رسیدن به حقیقت استفاده نمی کنند و این افراد به عنوان بدترین موجودات معرفی شدند تا جایی که خداوند برای چنین افرادی عذاب هم در نظر گرفته است! چنانچه در جایی از قرآن می فرماید:
«وَیَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِینَ لاَ یَعْقِلُونَ» (یونس/100): «و خدا عذاب را نصیب کسانی می سازد که تعقّل و تفکّر نمی ورزند».
اگرچه کلمه «الرِّجْسَ» به معنای پلیدی و کثافتی است اما در این آیه منظور عذاب است.
در استفاده از عقل خسیس نباشیم و هرچقدر که می توانیم از آن استفاده کنیم. چراکه هر چقدر بیشتر از مغز و عقل خود کار بکشیم، پردازش و فرآیند اطلاعات در مغز نیز بهتر خواهد شد  و هرچقدر از عقل بیشتر استفاده شود، عقل قوی تر خواهد شد. پس عقل خویش را تعطیل نکنیم! بلکه برای رسیدن به خوشبختی و حقیقت لازم است عقل خود را به کار اندازیم تا إن شاء الله از بدترین موجودات روی زمین نباشیم.

همرنگ شدن با جماعت به چه قیمتی؟

یکی از اشتباهات رایج بین مردم و جامعه این است که هرچه می شود می گویند: مانند اکثریت باش!
به عبارتی دیگر: گرخواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت باش.
و این اصطلاح در موارد زیادی به کار می رود.
به عنوان مثال: اگر خانمی در جامعه و محیطی که بی عفتی و بی حجابی است بخواهد چادر بپوشد و حجاب داشته باشد، اطرافیانش می گویند: تو هم مانند بقیه باش!
یا جوانی که بخواهد پوشش و ظاهری اسلامی داشته باشد، دوستانش به او می گویند: این چه وضع و ظاهری است؟ تو هم مثل همه جوانان تیپ بزن و لباس بپوش!
 این در حالی است که قرآن، همواره "اکثریت" را مذمت کرده است و می فرماید:
«أکثر الناس ﻻ‌ ﻳﻌﻠﻤﻮﻥ»: «بیشتر مردم نمی دانند»
«أکثر الناس ﻻ‌ ﻳﺸﻜﺮﻭﻥ»: «بیشتر مردم ناسپاس هستند»
«أکثر الناس ﻻ‌ ﻳﺆﻣﻨﻮﻥ»: «بیشتر مردم ایمان نمی آورند»
«أکثرهم ﻓﺎﺳﻘﻮﻥ»: «بیشترشان گناه کار و فاسق هستند»
«أکثرهم ﻳﺠﻬﻠﻮﻥ»: «بیشترشان نمی دانند»
«أکثرهم ﻻ‌ ﻳﻌﻘﻠﻮﻥ»: «بیشترشان نمی فهمند»
«أکثرهم ﻻ‌ ﻳﺴﻤﻌﻮﻥ»: «بیشترشان نمی شنوند»
اما در مورد "اقلیت" می فرماید:
«ﻭﻗﻠﻴﻞ ﻣﻦ ﻋﺒﺎﺩﻱ ﺍﻟﺸﻜﻮﺭ»: «اندکی از بندگانم سپاسگزارند»
«ﻭﻣﺎ ﺁﻣﻦ ﻣﻌﻪ ﺇﻻ‌ ﻗﻠﻴﻞ»: «و جز تعداد اندکی همراه او ایمان نیاورده بودند»
«فقلیلا ما یؤمنون»: «کمتر ایمان می آورند»
«فلا یؤمنون الا قلیلا»: «جز تعداد اندکی ایمان نمی آورند»
«ولایذکرون الله الا قلیلا»: «جز تعداد اندکی به عبادت الله نمی پردازند»
حال سوال این است: همرنگ شدن با جماعت (اکثریت) به چه قیمتی؟
با جماعت و اکثریتی که برخلاف دستورات الهی و راه و روش رسول الله صلی الله علیه و سلم عمل می کنند!

معنای ذلک الکتاب

 سوال: چرا در قرآن معنی "ذلک" در اولین آیات سوره بقره به "این" معنی شده در حالی که "آن" هست؟
 جواب: البته این سوال به شکل دیگری هم مطرح می شود که چرا خداوند در قرآن فرموده: "ذلک الکتاب" در حالی که باید می فرمود: "هذا الکتاب"؟ چون قرآن در دست ماست و باید اشاره به نزدیک شود نه اشاره به دور!
جواب این است که:
گاهى از اسم اشاره بعید براى بیان بزرگی چیز یا شخصى استفاده مى‏شود و در زبان فارسى هم مانند آن را داریم.
به عنوان مثال در حضور افراد بزرگ مى‏گوییم: "اگر آن سرور اجازه دهند چنین کاری را انجام می دهیم". در حالى که باید "این سرور" گفته شود!
که این تعبیر براى بیان عظمت و بالا بودن مقام آن شخص به کار می رود.
بنابراین قرآن در عظمت و جایگاه بالایی قرار دارد، برهمین اساس خداوند، قرآن را با اسم اشاره دور معرفی کرد تا جایگاه بالای قرآن را بیان کند.
حال با توجه به این توضیح برخی از مفسرین "ذلک" را به "این" و برخی هم به "آن" ترجمه کرده اند.
به عنوان مثال: شیخ عبدالرحمن سعدی "ذلک الکتاب" را این گونه معنا کرده است: «هذا الکتاب العظیم...»: «این کتاب بزرگی است». (تیسیر الکریم الرحمن/ ص40)
و برخی هم مانند آیت الله مکارم شیرازی "ذلک" را به همان معنای اصلی اش ترجمه کرده اند و در ترجمه این قسمت از آیه گفته اند: « آن کتاب با عظمتی است...».
در هر صورت "ذلک" به جایگاه بالا و عظمت قرآن اشاره دارد.

مقام مادر

سخن گفتن از شخصیت و مقام مادر بسیار دشوار است و این شخصیت از هر جهت مقامی والا و بزرگی دارد برهمین اساس همه به این شخصیت احترام گذاشته و به این کار سفارش می کنند.
دین مبین اسلام هم به ما سفارش کرده است که به والدین خود به ویژه مادر احترام بگذاریم.
اما چرا نسبت به مادر بیشتر تأکید شده است؟
خداوند متعال در قرآن پس از این که به ما توصیه و سفارش می کند که به والدین خود احسان کنیم و به آنها احترام بگذاریم، تحمل رنج و زحمت های مادر را بیان می کند و می فرماید:
«حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ کُرْهاً وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْراً حَتَّى إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَةً» (احقاف/15): «مادرش او (فرزندش) را با رنج و سختی حمل می کند و با رنج و سختی وضع می کند و دوران حمل و از شیر گرفتن او سی ماه طول می کشد (و با گذشت دوران سخت کودکی و نوجوانی و تربیت او) تا زمانی که به کمال قدرت و رشد عقلانی می رسد و به چهل سالگی می رسد».
و باز خداوند متعال در سوره (لقمان/ 14) این تحمل رنج و زحمت های مادر را تکرار و بیان می کند.
با وجود این که پدر هم در اغلب سختی های تربیت فرزند شریک است اما بیان سختی ها و مشکلات مادر توسط پروردگار نشان دهنده ی مقام بالای مادر است.
اما نکته قابل توجه در این آیات این است که خداوند ابتدا توصیه می کند به والدین احترام بگذارید اما بعد از آن بدون ذکر زحمات پدر، مشکلات و رنج های مادر را بیان می کند. گویا مادر عامل اصلی در احترام گذاشتن به والدین است و کار مادر آن قدر ارزشمند است که بر فرزند لازم است به پدرش هم احترام بگذارد و به او احسان کند. اگر صبر و پایداری مادر در برابر سختی ها و رنج های دوران بارداری و پذیرش سختی و مشکلات طاقت فرسای دوره شیر دهی و تربیت فرزند نمی بود شاید به این شکل دستور به احسان والدین داده نمی شد تا جایی که خداوند بعد ازعبادت خودش به احسان والدین دستور داده است.
به همین جهت زمانی که مردی نزد رسول الله صلی الله علیه و سلم آمد و گفت: یارسول الله! چه کسی شایسته تر است که با او خوش رفتارى و به او احسان کنم ؟
رسول الله در جواب فرمود: «أمُّکَ»: به مادرت احسان و نیکی کن.
آن مرد گفت: بعد از مادر چه کسی؟
رسول الله دوباره فرمود: «أمُّکَ»: مادرت.
آن مرد دوباره گفت: بعد از مادر چه کسی؟
رسول الله دوباره فرمود: «أمُّکَ»: مادرت.
آن مرد دوباره گفت: بعد از مادر چه کسی؟
رسول الله صلی الله علیه و سلم این بار فرمودند: «ثم أبوک»: بعد از آن به پدرت احسان و نیکی کن.
همان طور که ملاحظه کردید رسول الله صلی الله علیه و سلم سه بار به آن مرد تأکید و سفارش کرد که به مادرت احسان و نیکی کن و بعد از آن به پدرت! که این تأکید رسول الله صلی الله علیه و سلم بیانگر مقام والای مادر است.
خواننده گرامی!
خوشنود کردن پدر و مادر سبب خوشنودی پروردگار می شود و ناراحت کردن پدر و مادر سبب ناراحتی پروردگار از ما می شود. چنانچه رسول الله صلی الله علیه و سلم در حدیثی می فرمایند: «رِضَا الرَّبِّ فِی رِضَا الْوَالِدِ وَسَخِطُ الرَّبِّ فِی سَخَطِ الْوَالِدِ»: «خوشنودی خداوند در خوشنودی والدین است و خشم خداوند در خشم آنان می باشد». (المستدرک على الصحیحین/ ش:7249)، (سنن الترمذى/ ش:2020) و...
بنابراین اگر والدین شما زنده هستند به آنها احسان و نیکی کنید و قدر شان را بدانید و اگر هم از این دنیا رفته اند برای آنها طلب مغفرت کنید.
از شخصی پرسیدند: مادرت زیباتر است یا ماه؟
آن شخص گفت: زمانی که ماه را می بینم به یاد مادرم می افتم اما وقتی که مادرم را می بینم، ماه را فراموش می کنم.

خداوند مذکر است یا مونث؟

یکی از سوالاتی که پیروان عقیده ی آتئیسم یا به عبارتی دیگر ملحدین (خداناباوران) مطرح می کنند این است که : چرا خداوند در قرآن با ضمیر مذکر «هو» معرفی شده است؟ مگر خداوند مذکر است؟
در جواب این سوال باید بگوییم:
1- جنس فرع جسم است و هر دوی آنها بیانگر نوعی نقص مانند محدودیت و فناپذیری و ... می باشند در حالی که خداوند متعال کمال مطلق است و هیچ نقصی در او وجود ندارد و برای او هیچ نقصی قابل تصور نیست و طرح چنین مسایلی هم درباره ذات الله معنا و مفهومی ندارد.
چنانچه خداوند در قرآن می فرماید: «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ وَ هُوَ السَّمیعُ الْبَصیرُ» (شوری/11): «هیچ چیز همانند او نیست و او شنوا و بیناست».
2- جنسیت دلیلی بر فضیلت و برتری نیست تا بگوییم چون مذکر بر مؤنث برتری دارد لذا در قرآن، خداوند با ضمیر مذکر آمده است، در حالی که نه مذکر بر مؤنث و نه مؤنث بر مذکر برتری ندارد.
چنانچه خداوند در قرآن می فرماید: «یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى‏ وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ» (حجرات/13): « ای مردم! ما شما را از مرد و زن آفریده ایم و شما را تیره تیره و قبیله قبیله نموده ایم تا همدیگر را بشناسید. گرامی ترین شما در نزد خدا متقی ترین شما است و خداوند آگاه و باخبر است».
3- همان طور که خداوند در قرآن می فرماید: «وَ کَذلِکَ أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا» (طه/113): «همچنین قرآن را به زبان عربی فرو فرستادیم » قرآن به زبان عربی نازل شده است بنابراین قواعد دستوری زبان عربی هم باید در آن رعایت شده باشد.
یکی از قواعد عربی این است که:
«برای مؤنث حقیقی و مجازی از الفاظ مؤنث استفاده می شود اما برای مذکر حقیقی و نیز امور مشترک بین مذکر و مؤنث و نیز اموری که اصلا جنسیت در آنها مطرح نیست و مؤنث حقیقی یا مجازی بودن آنها از طریق قاعده یا سماع تعیین نشده است از الفاظ مذکر استفاده می شود».
همان طور که در مورد اول ذکر شد خداوند متعال جسم و جنس ندارد بنابراین طبق این قاعده «اموری که اصلا جنسیت در آنها مطرح نیست و مؤنث حقیقی یا مجازی بودن آنها از طریق قاعده یا سماع تعیین نشده است از الفاظ مذکر استفاده می شود» برای خداوند در قرآن از ضمیر مذکر «هو» استفاده شده است.
و از سوی دیگر در زبان عرب اسامى خداوند مانند: «الله، رحمان، رحیم و...» از نظر لفظی، مذکر مجازی محسوب می شوند و مطابق قواعد زبان عربی باید صفت با موصوف و ضمیر با مرجع ضمیر از جهت جنس و تعداد مطابقت داشته باشد. به همین جهت ضمایری که به اسامی و اوصاف خداوند ارجاع داده شده، به صورت مذکر آمده است.
پس در قرآن ضمیر «هو» به خاطر مذکر بودن خداوند استفاده نشده است بلکه به خاطر قواعد زبان عربی چنانچه گفته شد، به کار رفته است.