«حنیف» به چه معناست

طرح شبهه: در قرآن کلمات فراوان غریب و بعضا در غیر از معنی اصلی بکار برده شده است. به عنوان مثال: در قرآن مکررا از دین ابراهیم به عنوان «حنیف» یاد شده است؛ «مَا کَانَ إِبْرَاهِیمُ یَهُودِیًّا وَلَا نَصْرَانِیًّا وَلَٰکِن کَانَ حَنِیفًا مُّسْلِمًا وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ»: (ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی، بلکه یکتا پرستی مسلمان بود، و هرگز از مشرکان نبود) و... .

واضح است که حنیف در قرآن به معنای راست و درست بکار رفته است در حالی که معنی اصلی آن کج و منحرف است! که این نشان می دهد محمد معنای درست کلمه را نمی دانست.

پاسخ به این شبهه: کسی که چنین شبهه ای را مطرح کرده در حقیقت از زبان و لغت عربی ناآگاه و بی اطلاع بوده است در نتیجه معنای «حنیف» را به صورت دقیق نتوانسته معنا کند و اگر این شخص قبل از ایراد گرفتن به قرآن و محمد صلی الله علیه و سلم به فرهنگ لغت های مختلف مراجعه می کرد هرگز چنین سخنی نمی گفت و چنین شبهه ای را مطرح نمی کرد.

کلمه ی «حنیف» در فرهنگ لغت های مختلف چنین ترجمه و معنا شده است:

راست- مستقیم- معتقد به دین اسلام. «فرهنگ جامع معین»

جمع حنفاء است و به معنای: معتقد حقیقی- راست دین- مومن راستین- مومنی که علیه معتقدات نادرست مبارزه می کند، می باشد. «فرهنگ معاصر آذرتاش آذرنوش»

میل کننده به حق در دین و جز آن... و هرجا کلمه ی حنیف به تنهایی آمده باشد به معنای مسلم است (أَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً: و رویت را برای دین در حالی که مسلمان هستی راست گردان). «فرهنگ لاروس»

تذکر: جهت طولانی نشدن مطلب به همین مقدار ترجمه بسنده می کنم. علاقه مندان جهت اطلاعات بیشتر می توانند به سایر کتب لغت مراجعه کنند.

همان طور که مشاهده کردید «حنیف» به معنای: کسی که مومن واقعی است و بر راه راست قرار دارد و به دین اسلام معتقد است، می باشد و در عصر جاهلیت به کسی که از دین ابراهیم علیه السلام پیروی می کرد و از پرستش بت ها دوری می کرد و حج انجام می داد و ختنه می کرد، حنیف گفته می شد. (المفردات فی غریب القرآن/ القاموس المحیط/ لاروس و... )

اما کسی که چنین شبهه ای را مطرح کرده در حقیقت جهل و نادانی خود را نسبت به زبان عربی و آیات قرآن ظاهر کرده است که کلمه ی «حنیف» را به کج و منحرف ترجمه کرده است!

در حالی که «حنیف» از ریشه ی «حَنَفَ» که به معنای «راست و مستقیم» است، می باشد و کلمه ی مقابل «حَنَفَ»، «جَنَفَ» که به معنای «کج و منحرف» است، می باشد.

ظاهرا کسی که چنین شبهه ای را مطرح کرده است «حنیف» را «جنیف» دیده در نتیجه «حنیف» را به «کج و منحرف» ترجمه کرده است و مرتکب چنین اشتباهی شده است.

چرا خداوند از فعل «فیکون» استفاده کرده است

*طرح شبهه: در آیه «إِنَّ مَثَلَ عِیسَىٰ عِندَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ کُن فَیَکُونُ» (آل عمران/59): (در واقع مثل عیسى نزد خدا همچون مثل آدم است او را از خاک آفرید سپس به او گفت باش پس می باشد) واقعه ی خلقت آدم را که در گذشته اتفاق افتاده است را ذکر کرده و برای آن فعل آینده (فیکون) بکار برده است که این غلط است.

*پاسخ به این شبهه: در این آیه نه تنها اشتباهی وجود ندارد بلکه این آیه از آیاتی است که بیانگر بلاغت زبان عربی و آیات قرآن است و در مطلب گذشته توضیحاتی پیرامون این مساله داده شد که چرا قرآن و عرب ها در بیان کار یا حادثه ای که در گذشته اتفاق افتاده است از فعل مضارع (آینده) استفاده می کنند. اما برای تکمیل مطالب گذشته و پاسخ به این آیه نکاتی لازم است که بدانیم.

عرب ها زمانی که بخواهند کار یا حادثه ای را که در گذشته اتفاق افتاده را به زمان حال بیاورند از فعلی که استمرار داشته باشد استفاده می کنند و فعل مضارع این قابلیت و ویژگی را دارد. درست است کار یا حادثه ای در گذشته اتفاق افتاده اما همین حادثه و فعل را به صورت مضارع (آینده) می آورند که علت این کار را ابن هشام در «مغنی اللبیب عن کتب الأعاریب» بیان کرده و می گوید: «ماضی (گذشته) به صورت مضارع (آینده) آورده می شود برای این که آن اتفاق و حادثه را (شنونده یا خواننده) در ذهنش حاضر ببیند به طوری که گویا الان آن را مشاهده می کند».

و از این نوع جایگزینی (آوردن فعل مضارع به جای فعل ماضی) در آیات قرآن و اشعار عربی زیاد دیده می شود. به عنوان مثال:

در جای دیگر از قرآن آمده است: «وَاللَّهُ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیَاحَ فَتُثِیرُ سَحَابًا».

در این آیه باید گفته می شد «فاثارت» اما گفته شد «فتثیر»! از این جهت به جای فعل ماضی، فعل مضارع به کار رفت تا این که قدرت الله متعال در این آیه در ذهن مخاطب نمایان شود و از طرفی مخاطب متوجه باشد که وزش باد ادامه دارد و ادامه خواهد داشت.

تأبط شرا یکی از شاعران زمان جاهلیت زمان است که در شعری این چنین سروده است:

«بأنی قد لقیت الغول تهوی بسهب کالصحیفة صحصحان / فأضربها بلا دَهَشٍ فخرت صریعًا للیدین وللجران»

در اینجا شاعر خاطره ای را که در گذشته برای او اتفاق افتاده را تعریف می کند اما این اتفاق را با فعل مضارع «أضربها» تعریف و بیان می کند به خاطر این که صحنه درگیری او با غول در ذهن مخاطب نمایان شود و به مخاطب بگوید که این شجاعت و شهماتش دوباره تکرار می شود و اگر دوباره با غولی درگیر شود مجددا او را خواهد زد.

بنابراین در آیه 59 آل عمران هم همین روش به کار رفته است و خداوند برای این که آفرینش آدم و انسان را در ذهن مخاطب نمایان کند و از طرفی به مخاطب بفهماند که خلقت آدم و تولد انسان ادامه خواهد داشت، از فعل مضارع استفاده کرده است.

چنانچه علامه آلوسی در تفسیر این آیه می گوید: «فعل مضارع به جای فعل ماضی به کار رفت به خاطر این که خلقت آدم را به صورت واقعه ای که الان در حال اتفاق افتادن است پیش روی مخاطب تجسیم کند و این گونه شگفتی و خارق العاده بودن خلقت و آفرینش آدم را یادآور شود». (روح المعانى/ ج2/ ص 179)

تحقیق آیه «عُتُلٍّ بَعْدَ ذلِکَ زَنیم»

طرح شبهه:خداوند در قرآن می گوید: «عُتُلٍّ بَعْدَ ذلِکَ زَنیم» (قلم/13): «(دشمن محمد) متکبر است و خشن با آنکه "حرامزاده " و بی اصل و نسب است». در اینجا خداوند است که  این فحش را به دشمنان محمد نسبت می دهد و در این آیه خداوند زنازادگی را به دشمنان محمد نسبت می دهد.

پاسخ به این شبهه: متاسفانه دشمنان اسلام و قرآن همیشه قبل از آگاهی و تحقیق پیرامون آیات قرآن، شبهاتی را مطرح می کنند که هرگز جنبه ی علمی ندارند. قبل از این که به بررسی کلمه «زنیم» بپردازم باید شأن نزول این آیه را بدانیم.

مفسرین در شأن نزول این آیات اختلاف دارند. برخی گفته اند این آیات در مورد «أخنس بن شریق» و برخی گفته اند در مورد «أسود بن عبد یغوث» یا «عبد الرحمن بن الأسود» نازل شده است. اما طبق قول مشهور، اکثر مفسرین و علما معتقدند این آیه و آیات قبل و بعد آن در مورد «ولید بن مغیرة»  نازل شده است. (تفسیر المنیر/ ج29/ ص50)

بنابراین منظور خداوند متعال در این آیات بنابر قول مشهور «ولید بن مغیرة» می باشد نه همه ی دشمنان محمد صلی الله علیه و سلم.  ادامه مطلب ...

پاسخ به یک شبهه

مدتی پیش مطلبی دیدم که از دیدن آن بسیار تعجب کردم که عنوان آن این بود: «شهادت مقلدین توسط شراب» و ذیل این عنوان چنین مطلبی آمده بود: «در مذهب مقلدین حنفی: مَنْ شَرِقَ بِالْخَمْرِ فَمَاتَ فَهُوَ شَهِیدٌ: کسی شراب بنوشد و در گلویش گیر کند و بمیرد، شهید است». (رد المحتار/6/ 437)

بنده وقتی به آدرس داده شده مراجعه کردم این جمله و عبارت را دیدم اما برخلاف آن چیزی بود که گفته شده بود! در واقع کسی که این مطلب را نقل کرده بود عبارت علامه ابن عابدین را قیچی کرده و دست به خیانت علمی زده بود.

اما پاسخ به این شبهه:

قبل از این که به بررسی این شبهه بپردازم باید بگویم: علامه ابن عابدین رحمه الله یکی از علمای بزرگ احناف است و کتاب «رد المحتار على در المختار» که شرح «تنویر الابصار» می باشد یکی از کتب این عالم  فقیه حنفی مذهب می باشد و جزء کتب معتبر مذهب احناف به شمار می رود. علامه ابن عابدین در این کتاب به بررسی مسایل زیادی پرداخته است و مطالبی را از علمای مختلف مذاهب پیرامون مسایل مختلفی نقل کرده است؛ لذا تمام مسایلی که در این کتاب مطرح شده نظر همه ی علمای حنفی و قول مفتی به مذهب احناف نیست بلکه برخی مطالب این کتاب نقل قول های سایر مذاهب و علما می باشد.

حال با توجه به این توضیح به بررسی این شبهه می پردازم:

علامه ابن عابدین در کتاب «رد المحتار» بحثی را با این عنوان «مَطْلَبٌ الْمَعْصِیَةُ هَلْ تُنَافِی الشَّهَادَةَ ؟» آورده و به بررسی این مساله  که کسی در هنگام انجام گناه بمیرد، آیا آن شخص شهید هست یا نه، پرداخته است و ذیل این عنوان سخنی را از قول شیخ «علی أُجهوری» آورده و گفته است: «ثُمَّ نَقَلَ عَنْ بَعْضِ شُیُوخِهِ أَنَّهُ یُؤْخَذُ مِنْهُ أَنَّ مَنْ شَرِقَ بِالْخَمْرِ فَمَاتَ فَهُوَ شَهِیدٌ...»: (شیخ أجهوری از برخی استادهای خودش نقل کرده است، هرکس به وسیله ی شراب خفه شود و بمیرد، آن شخص شهید است...).

و جالب است بدانید که شیخ «علی أُجهوری» که علامه ابن عابدین این سخن را از ایشان و ایشان از برخی اساتیدش نقل کرده است، یکی از علما و فقهای مالکی مذهب و از علمای اهل حدیث می باشد. (الأعلام/ زرکلی /5/ 13)

اما متاسفانه شخصی که چنین متنی را منتشر کرده بود این مساله و سخن را به مذهب احناف و پیروان آن نسبت داده بود؛ در حالی که علامه ابن عابدین در مورد این مساله سخن یکی از علمای مالکی را نقل کرده بود و این نظر و فتوای احناف نبود!

خلاصه: هرگز علمای حنفی چنین سخنی نگفته و چنین فتوایی نداده اند که «هرکس به وسیله ی نوشیدن شراب خفه شود و بمیرد شهید است» و این مطلب را تنها ابن عابدین در کتاب خویش آن هم از قول یکی از علمای مالکی که ایشان هم از برخی اساتید خودش نقل کرده است، آورده است که حتی خود همه ی علما و فقهای مالکی چنین چیزی را قبول ندارند و به عبارتی می توان گفت این سخن یا فتوا یک قول شاذ و مردودی است که هیچ یک از مذاهب اسلامی به آن فتوا نداده است.

در پایان از آن دسته افرادی که حال به هر اسمی در فضای حقیقی یا مجازی و با هر روش غیر علمی و اخلاقی تلاش می کنند که مذاهب اسلامی را مخدوش کنند، تقاضا دارم دست از این عوام فریبی ها دست بردارند و به دنبال اقوال شاذ و مردودی که در حاشیه و پاورقی های کتاب های فقهی آمده است نباشند تا این گونه به وسیله ی دروغ پردازی پیروان مذاهب را نسبت به مذهب شان بدبین و ایجاد اختلاف و ناهنجاری کنند.

چرا قرآن به جای فعل ماضی از مضارع استفاده کرده است؟

*طرح شبهه: در این آیه «وَأَنزَلَ الَّذِینَ ظَاهَرُوهُم مِّنْ أَهْلِ الْکِتَابِ مِن صَیَاصِیهِمْ وَقَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِیقًا تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِیقًا» (احزاب/26): (و کسانى از اهل کتاب را که مشرکان را پشتیبانی کرده بودند از دژهایشان به زیر آورد و در دلهایشان هراس افکند گروهى را می کشید و گروهى را اسیر می کنید) که در مورد ریشه کنی یهودیان بنی قریظه است که بعد از جنگ در تأیید رفتار محمد نازل شده است و این آیه چون در مورد گذشته است و از گذشته سخن می گوید، طبعا باید افعال استفاده شده همگی به زمان ماضی باشند اما محمد در ابتدای این آیه از سه فعل ماضی و در آخر آیه از دو فعل مضارع (آینده) استفاده کرده است و این برخلاف قواعد دستوری است.

*پاسخ به این شبهه: در قرآن افعال به شش حالت تغییر می کنند و جاگزین افعال دیگر می شوند که یکی از آن حالت ها این است که گاهی اوقات فعل مضارع جاگزین فعل ماضی می شود.

در زبان عربی گاهی اوقات برای این که حادثه یا کاری که در زمان گذشته اتفاق افتاده است را به تصویر بکشند و آن را تجسیم کنند به طوری که گویا آن کار یا حادثه در حال حاضر و در مقابل چشم خواننده یا شنونده در حال به وقوع پیوستن است، از فعل مضارع استفاده می شود.

ابن اثیر در مورد این مساله می گوید: «بدان که استفاده کردن از فعل مضارع در خبردادن از کاری که در گذشته اتفاق افتاده است بسیار بلیغ‌تر و رساتر از این است که از فعل ماضی استفاده شود؛ چرا که فعل مضارع حالت آن کاری که در آن لحظه اتفاق افتاده را بیان می کند و آن تصویر را زنده می کند به طوری که گویا شنونده آن سخن را در همان لحظه مشاهده می کند در حالی که فعل ماضی چنین قابلیت و ویژگی را ندارد». (المثل السائر فی أدب الکاتب والشاعر/ ج2/ ص 145)

برهمین اساس در آیه 26 سوره احزاب از دو فعل مضارع «تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ» استفاده شده است تا به این وسیله خداوند آن اتفاق مهم و قدرت خویش را برای شنونده و خواننده به تصویر بکشد و از طرفی به مسلمانان بفهماند که مانند چنین اتفاقی در آینده هم اتفاق خواهد افتاد.

بنابراین استفاده از فعل مضارع در این حالت که خارج از روش معمول و سیاق کلام است، باعث به وجود آمدن دو حالت می شود:

اول: دلالت صرفی فعل که بر زمان حال یا آینده دلالت دارد.

 دوم: دلالت سیاقی فعل که اشاره به زمان گذشته می‌کند.

که جمع این دو حالت باعث ایجاد زمانی به نام «گذشته حاضر» می شود که این زمان چنانچه گفته شد، فعلی را که در گذشته اتفاق افتاده است را به زمان حاضر می‌آورد و در مقابل چشم شنونده یا خواننده قرار می دهد به طوری که گویا آن فعل هم اکنون در حال جریان است و یا دوباره اتفاق می افتد و تکرار خواهد شد که این روش بیان در آیات بسیاری از قرآن کریم و حتی اشعار قدیمی عرب به چشم می خورد که یکی از انواع بلاغت کلام به شمار می رود و این جایگزینی ها (استفاده از فعل مضارع به جای فعل ماضی) بیانگر گوشه ای از بلاغت و اعجاز بیانی قرآن کریم می باشد که چگونه با تصرف در زمان افعال و جابه‌جایی و در به‌ کارگیری آنها به بیان مقاصد و اهداف خود می‌پردازد.
برهمین اساس برخی از مترجمین قرآن دو فعل «تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ» را به «کشتید و اسیر کردید» ترجمه کرده اند چون این قسمت آیه «قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِیقًا تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِیقًا» به صورت جمله حالیه آمده است لذا این جمله حالیه به صورت ماضی (گذشته) ترجمه و معنا می شود و تجزیه و ترکیب این آیه به صورت زیر است:  

«فریقا» = مفعول مقدم فعل «تقتلون»

«تقتلون» = حال منصوب و جمله مفسره یعنی در محل نصب حال از ضمیر «قلوبهم»

«تاسرون فریقا» = معطوف است و به جمله قبلی عطف می شود.

بنابراین ترجمه ی صحیح آیه به این شکل است: «خداوند کسانی از اهل کتاب (بنی قریظه) که احزاب را پشتیبانی کرده بودند از دژهایشان پائین کشید و به دل هایشان ترس و هراس انداخت، گروهی را کشتید و گروهی را اسیر کردید».

پس با توجه به این توضیحات در این آیه اشتباهی وجود ندارد بلکه در ذهن کسانی که از اسلوب قرآن و زبان عربی آگاهی ندارند چنین اشتباهی به وجود آمده است.

پاسخ به شبهاتی پیرامون آیات قرآن

همواره اسلام ستیزان با طرح شبهات پیرامون مسایل مختلف در تلاش هستند اسلام را مخدوش کرده و جلوی پیشرفت اسلام را بگیرند اما غافل از آن که صاحب این دین یعنی الله متعال از این دین حفاظت می کند.

یکی از اهداف دشمنان اسلام این است که آنها می خواهند با طرح شبهات، قرآن را کتابی غیرآسمانی جلوه دهند لذا پیش خودشان ایرادهای نحوی و صرفی از قرآن می گیرند و از جمله بندی های قرآن انتقاد می کنند در حالی که این سخنان شان کاملا اشتباه هست و حکایت از ناآگاهی آنها از علوم و قواعد زبان عربی و همچنین از آیات قرآن دارد.

چون معمولا کسانی که این شبهات را مطرح می کنند و آن را در قالب متن در فضای مجازی پخش می کنند، زبان عربی را با زبان فارسی مقایسه کرده اند که این اشتباه بزرگی است که در نتیجه خود و افراد زیادی را دچار انحراف و گمراهی کرده اند در حالی که قواعد و دستور زبان عربی با فارسی کاملا متفاوت است و در زبان عربی ظرافت های خاصی وجود دارد که در سایر زبان ها یافت نمی شود به همین جهت زبان عربی کامل ترین زبان دنیا می باشد.

دانشگاه هاروارد که یکی از عالی ترین و بهترین دانشگاه های امریکا و دنیاست که بهترین پژوهش ها و تحقیقات در این دانشگاه صورت می گیرد و نخبه های زیادی از سراسر دنیا در این دانشگاه تحصیل کرده و می کنند، اعلام کرده است: براساس تحقیقاتی که این دانشگاه انجام داده، کامل ترین زبان دنیا زبان عربی است.

این چیزی است که امروزه دانشمندان و نخبه های جهان به آن رسیده اند اما باید دانست که زبان عربی از همان ابتدا نسبت به زبان های دیگر کامل و برتر بوده که این زبان در عصر رسول الله و با نزول قرآن به اوج خود رسید تا جایی که خداوند متعال، ادباء و شعراء آن زمان که در فصاحت و بلاغت به اوج خود رسیده بودند را به مبارزه طلبید و آنها با آن همه ادعا از آوردن مثل قرآن عاجر شدند و بسیاری از شعراء و ادباء زمانی که آیات قرآن را برای اولین بار می شنیدند ایمان می آوردند چون آنها می دانستند که این سخن و کلام نمی تواند از سوی بشر آن هم محمد صلی الله علیه و سلم که سواد خواندن و نوشتن را هم ندارد، آمده باشد.

اما متاسفانه برخی افراد که نسبت به این زبان ناآگاه هستند به آیات قرآن ایراد گرفته و سخنان باطلی را می گویند در حالی که این انتقادات و ایردهای آنها از روی جهل و نادانی است که هیچ جایگاه علمی ندارد. به همین منظور تصمیم گرفتم به بررسی این شبهات که خیلی مطرح می شود و از آن سوال می شود، بپردازم و به آنها پاسخ دهم.

دوستی و دشمنی

انسان موجودی اجتماعی است به همین جهت با افراد مختلفی در قالب دوست یا آشنا و یا هم نوع ارتباط برقرار می کند اما گاهی این انتخاب ها و دوستی ها خوب از آب در نمی آید.

به عنوان مثال: با فردی دوست می شویم و فریب ظاهر و رفتار خوب و زیبای او را می خوریم و با او ارتباطی صمیمی برقرار می کنیم. خوب طبیعی است هرکس از چنین دوستی انتظار خوبی، وفاداری و یاری کردن در مشکلات را دارد اما غافل از آن که این شخص به خاطر اهداف مختلفی که داشته با ما دوست شده است و به ظاهر خود را دوست و یار ما معرفی کرده اما زمانی متوجه این موضوع می شویم که از آن فرد به ظاهر وفادار ضربه می خوریم.

حافظ چه زیبا می گوید:

ما ز یاران چشم یاری داشتیم

خود غلط بود آنچه می پنداشتیم

شیوه ی چشمت فریب جنگ داشت

ما غلط کردیم و صلح انگاشتیم

توضیح: ما از دوستان انتظار و توقّع یاری کردن و وفاداری در دوستی داشتیم اما آنچه را که خیال می کردیم، اشتباه بود. بنابراین از هیچ کس نباید توقع و انتظاری داشت. چون هرکس به فکر خودش هست. نگاه و ظاهر افراد، انسان را فریب می دهد و به گمان این که آن فرد قصد دوستی دارد با او صلح و دوستی برقرار می کنیم اما غافل از این که این دوستی او از روی فریب و نیرنگ و به قصد آزار و اذیت بوده و اینجاست که می فهمیم در این دوستی اشتباه کردیم و آن دشمنی و فریب را صلح و دوستی می پنداشتیم.

برهمین اساس خداوند متعال در قرآن می فرماید: «الْأَخِلَّاء یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِینَ» (زخرف/67): (دوستان در آن روز دشمنان یکدیگر خواهند شد مگر پرهیزگاران).

توضیح: کسانی که در دنیا به خاطر اهداف شخصی و دنیایی با یکدیگر دوست و رفیق می شوند در روز قیامت با یکدیگر دشمن می شوند اما آن کسانی که در دنیا به خاطر دین و الله با یکدیگر دوستی برقرار می کنند در روز قیامت هم دوستان و عزیزان یکدیگر هستند.

پس سعی کنیم اگر با کسی دوستی می کنیم به خاطر الله با او دوستی کنیم و حتی اگر با کسی دشمنی می کنیم به خاطر الله با او دشمنی کنیم. شایسته نیست که فرد مسلمان و مومنی به خاطر اهداف شخصی و یا دنیایی با کسی دوستی و یا دشمنی کند.

چنانچه رسول مکرم اسلام می فرماید: «أَوْثَقُ عُرَى الْإِیمَانِ الْحَبُّ فِی اللَّهِ وَالْبُغْضُ فِی اللَّهِ»: «محکم ترین دست آویزهای ایمان این است که دوستی و دشمنی به خاطر الله باشد». (مسند أبی داود / ش:783) و (مصنف ابن أبی شیبة / ش: 30443 و ش: 34338)

نقد کردن نباید سبب جدایی شود

اسلام دین برتر و تکمیل کننده ی ادیان گذشته است. الله متعال می فرماید: «إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ» (آل عمران /19): (قطعنا دین (حق و پسندیده) در پیشگاه خدا، اسلام است) و این دین توسط آخرین پیامبر، امام الانبیاء محمد بن عبدالله صلی علیه و سلم ابلاغ شد تا جایی که رسالت خودش را به نحو احسن به پایان رساند و دین را کامل کرد. الله متعال می فرماید: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ»: (امروز دین شما را برایتان کامل کردم و نعمت خود را بر شما تکمیل نمودم و اسلام را به عنوان آئین خداپسند برای شما برگزیدم).
برهمین اساس الله متعال در قرآن کسی را که مطیع و فرمانبردار دستورات الهی باشد او را مسلمان نام نهاده است و در خیرالقرون (عصررسول الله، صحابه و تابعین) هرکس که ایمان می آورد و اسلام را می پذیرفت به او مسلمان می گفتند.
با گذشت خیرالقرون بنابر دلایلی مذاهب و تفکرات با نام های مختلفی به وجود آمد و در مسایل اعتقادی و فقهی اختلافات شدت گرفت. خوب مسلما این اختلافات طبیعی بود چون تا زمانی که رسول الله زنده بود برای هرکس سوالی پیش می آمد یا اگر در مورد مساله ای دچار اختلاف می شدند، برای رفع مشکل و اختلاف شان به رسول الله مراجعه می کردند اما با رحلت رسول الله هم اختلافات چندان زیادی به وجود نیامد چون صحابه و اهل بیت در هنگام نزول وحی حاضر بودند و اگر هم در مورد مساله ای دچار اختلاف می شدند از یکدیگر در مورد آن مساله سوال می کردند و هرکس چیزی در مورد آن مساله از رسول الله شنیده بود بازگو می کرد و تابعین هم چون صحابه و اهل بیت را دیده و آنها را ملاقات کرده بودند، بین آنها هم اختلاف کمتر بود اما با گذشت این سه عصر دشمنان اسلام با جعل احادیث و با مطرح کردن مسایل جدیدی که در عصر رسول الله و صحابه وجود نداشت و با طرح شبهات بین مسلمانان ایجاد شک و تردید کردند. در چنین وضعیتی علما و اهل علم برای رفع و پاسخ به این شبهات در آن زمان با برگزاری کلاس ها و نوشتن کتاب ها از اسلام دفاع کردند و هرکس براساس برداشتی که از آیات و احادیث می کرد و با توجه به منابعی که در آن زمان در اختیار داشت سخنی می گفت. به همین خاطر اختلافات بین علما و مذاهب بعد از خیرالقرون در مباحث مختلف زیاد شد.
اما نکته ای که امروز ما باید به آن توجه کنیم این است که: همه ی مذاهب و احزاب اسلامی مسلمان هستند و هریک از آنها برای پیشرفت اسلام و مسلمانان تلاش کرده و می کنند و این را هم باید بدانیم که هریک از احزاب و مذاهب کل دین نیستند و آنها از اشتباه و خطا محفوظ نیستند. خیلی زشت است که کسی با انتخاب یک مذهب و یا تفکری سایر تفکرات و مذاهب دیگر را کنار بزند و آنها را قبول نداشته باشد تا جایی که برخی افراد جاهل دست به تکفیر سایر مذاهب و گروه ها می زنند.
اگر تفکر یا مذهبی در مساله ای مشکلی دارد طبق رعایت آداب اسلامی و اصول گفت وگو باید آن تفکر یا مذهب را عالمانه و بدون توهین و تکفیر نقد کرد. متاسفانه مشکلی که امروز در برخی نقدها وجود دارد این است که افراد سلیقه ای عمل می کنند و به خاطر این که از یک تفکر یا مذهبی خوش شان نمی آید آن تفکر یا مذهب را بدون علم و آگاهی لازم از ریشه رد می کنند و برخی هم آنقدر تعصب کورشان کرده است که اصلا جوانب مثبت آن تفکر یا مذهب را نمی بینند در نتیجه سبب درگیری و نزاع می شوند و برخی هم با دست گذاشتن روی نقاط حساس و بازگو کردن نقاط ضعف یک مذهبی یا تفکری ایجاد نزاع و درگیری می کنند.
نقد ما زمانی سبب خیر و اصلاح می شود که علمی و بدور از هرگونه توهین، تکفیر و تفسیق و همچنین از روی خیرخواهی باشد اما اگر غیر از این باشد نقد ما نه تنها سودی ندارد بلکه سبب اختلاف بیشتر، نزاع و درگیری بین مذاهب و تفکرات اسلامی می شود و این با آداب و تعالیم اسلامی در تضاد است چرا که اسلام ما را به وحدت و یکی شدن دستور داده و ما را از تفرقه و اختلاف نهی کرده است.