اسلام دین عفت و حیا است به همین جهت اسلام برای جلوگیری
از فساد و گناه به زنان دستور حجاب داده است تا از نگاه مردان نامحرم دور باشند و خود را در
برابر مردان بیگانه آرایش و تزئین نکنند.
در حدیثی رسول الله صلی الله علیه و سلم می فرماید:
«إنَّ المرأة عورة فإذا خرجت استشرفها الشیطان وأقرب ما تکون من وجه ربها وهی فی
مقر بیتها»: (زن عورت است و هنگامی که از خانه بیرون می رود شیطان او را زینت و
آرایش می دهد و نزدیک ترین جا به خدایش درون خانه اش می باشد). (صحیح ابن خزیمة/ ش:1685 و...)
(به ادامه مطلب بروید)
محدثین معتقدند استدلال به حدیث ضعیف در اعتقادات، احکام و حتی در باب فضایل اعمال جایز نیست دیگر چه برسد به حدیث موضوع!
زیرا خود رسول الله نسبت دادن دورغ به ایشان را تحریم و برای چنین شخصی وعده ی جهنم را داده است.
رسول الله صلی الله علیه و سلم در حدیثی می فرماید: «لاَ تَکْذِبُوا عَلَیَّ ، فَإِنَّهُ مَنْ کَذَبَ عَلَیَّ فَلْیَلِجِ النَّار» (متفق علیه) : (برمن دورغ نبندید زیرا کسی که به من دروغی را نسبت دهد در جهنم خواهد بود).
و در حدیث دیگر می فرماید: «مَنْ کَذَبَ عَلَیَّ مُتَعَمِّدًا فَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ» (مفق علیه) : (کسی عمدا دروغی را به من نسبت دهد جایگاه خودش را باید در جهنم آماده کند).
عبدالفتاح ابوغده در توضیح این مطلب می نویسد: «نسبت دادن سخن دروغ به رسول الله حرام است و در حرام بودن آن هیچ اختلافی نیست و فرقی هم نمی کند که در باب احکام باشد یا غیر احکام مانند: تشویق کردن به عبادت یا ترساندن شخص از انجام گناه یا به خاطر نصیحت کردن و... همگی این ها حرام است و از گناهان کبیره به شمار می رود. اما کرامیه که یک فرقه ی بدعتی است، معتقدند گفتن حدیث موضوع برای ترغیب و ترهیب جایز است و عده ی زیادی از جاهلان که ادعای زاهد بودن را هم دارند، از این کلام فرقه ی کرامیه پیروی کردند». (لمحات من تاریخ السنة و علوم الحدیث، ص84)
خلاصه: اگر کسی ندانسته حدیث موضوعی را به رسول الله نسبت دهد امید است الله متعال او را مورد عفو قرار دهد و او را ببخشد.
اما اگر کسی می داند که فلان حدیث موضوع است اما باز هم ادعا می کند که آن حدیث موضوع سخن رسول الله است و به آن استناد می کند و این کار را حلال هم می داند، قطعنا چنین شخصی کافر است و رسول الله به چنین شخصی وعده ی جهنم را داده است.
همان طور که می دانید دین مبین اسلام دین برتر و کاملی است و در حقیقت الله متعال با در نظر گرفتن شرایط افراد و جامعه، با فرستادن قرآن برنامه و قانون زندگی را به بشر معرفی کرده است.
خوب طبیعی است که در این میان افرادی از روی جهل و نادانی با اسلام و قرآن مخالفت می کنند اگرچه برخی از این افراد تحصیل کرده و حتی دانشمند هستند.
این مخالفت ها و دشمنی ها با اسلام و قرآن از همان ابتدای ظهور اسلام وجود داشته و دارد و خواهد داشت پس این دشمنی ها و مخالفت ها تازگی ندارد. در طول تاریخ افراد مختلفی با اسم های مختلفی با اسلام و قرآن مخالفت کردند و با ایجاد شبهات نسبت به آیات و احکام قرآن ذهن مسلمانان و جوامع اسلامی را به انحراف کشیدند که این مساله می تواند علت های مختلفی داشته باشد. ادامه مطلب ...
· در گذشته
مساجد از آن خدا بود.
· اما امروز متعلق به امام و سازندگانش می باشد .
· در گذشته
اگر دو پادشاه در ملکی نمی گنجید ده ملا در گلیمی می گنجید.
· اما امروز ممکن هست چند پادشاه در ملکی بگنجند اما محال است دو ملا در مسجدی با هم بسازند .
· در گذشته
علما استدلال را با استدلال جواب می دادند.
· اما امروز کسانی که به ظاهر در محراب پیامبر«ص» جای گرفته اند افکار و نظرات خود را با جمعی از کنفوکاران و چماق بدستان پشتیبانی می کنند .
· در گذشته
سخن و اجتهاد مجتهد به طور برابر احتمال درستی و نادرستی داشت.
· اما امروز سخن پیر و ملا وحی مُنزَل است که به هیچ وجه تعدّد و تنوع را به رسمیت نمی شناسد .
· در گذشته
زکات را می گرفتند تا قلب ثروتمندان از محبت دنیا تهی گشته و تزکیه شوند و قلب
فقرا از حِقد و کینه نسبت به ثروتمندان خالی گردد و اینگونه زکات عامل محبت و وحدت
جامعه می شد.
· اما امروز علما به اختلاف دامن می زنند یا به آن عمق می بخشند تا حوزه، مسجد و عیدگاه شان پر از جمعیت شود تا غنیمت شرعی زکات را هر چه بیشتر و بهتر و آسان تر به جیب زنند. تا جایی که در روز عید قربان دیده شده که دو ملا به خاطر پوست گوسفند دعوا کردند!!!
· در گذشته
مردم در برابر قوانین و احکام شریعت برابر بودند.
· اما امروز کاری که بر ملا واجب است بر مردم واجب نیست و عکس آن هم صحیح می باشد. مثلا ما از عالم مسجد می شنویم که قهرکردن مسلمان با مسلمان بیشتر از سه روز حلال و جایز نیست، اما اگر علما سه روز که هیچ اگر سال ها با هم قهر باشند هیچ اشکالی ندارد .
· در گذشته
بهشتی که در مسجد به عنوان جایزه به
مومنان وعده داده می شد متعلق به خدایی بود که می فرماید: «رحمتی وسعت کل شی» و
چنان وسعت داشت که عرض آن با عرض آسمانها برابری می کرد.
· اما امروز «العیاذبالله» خدای ملا چنان تنگ دست و بهشت او کوچک شده که جز برای ملا و مریدانش گنجایش ندارد و ملا از ترس اینکه در بهشت با کمبود جا مواجه شود عملا و قولا می گوید: هرکس با ما نیست برعلیه ما «نمایندگان خدا » است و باید با حربه ی فتوای تکفیر و تفسیق از میدان رانده شود .
· در گذشته
سلف صالح ما به دنبال پست و مقام نبودند چنانچه مشهور است امام ابوحنیفه منصب
قضاوت امپراتوری عباسی را قبول نکرد و روزانه هشتاد شلاق را تحمل نمود و در نهایت
در زندان به شهادت رسید.
· اما امروز برخی چنان به محراب چسبیده است که اگر برای تغییر او ضرورتی پیدا شود و خدای نکرده مسلح باشد شاید چندین نفر کشته شود تا امام مسجد جابجا شود.
دوست عزیز! کمی فکر کن، مسلمانان یک زمانی دارای تاریخ طلایی بودند مساجد و علما هر یک مراکز و داعیان دین بودند اما چه شده که امروز مساجد و حوزه ها تبدیل به مراکز تجاری شدند و علما به جان هم افتادند و هرکس با درست کردن اسم و حزبی باعث جدایی از هم شدند؟
آیا رسول الله گفته است که گروه ناجی اخوانی ها و یا سلفی ها و یا حنفی ها و یا شافعی ها و یا شیعیان و یا صوفی ها ویا ... هستند؟ قطعنا این چنین نگفته است! بلکه رسول الله فرمود: ناجی کسی است که از من و از اصحاب من پیروی کند. پس به قرآن وسنت صحیح طبق فهم سلف صالح چنگ زنیم تا گمراه نشویم و از گذاشتن اسم روی یکدیگر و از تکفیر و تفسیق یکدیگر بپرهیزیم تا رستگار شویم.
شاید برای برخی افراد این اتفاق افتاده باشد که در اصول دین، وجود خداوند، قرآن و... شک کرده و دچار تردید شده باشند. این پدیده بیشتر در بین جوانان اتفاق می افتد که با وسوسه های شیطانی در اصول دین دچار شک و تردید می شوند.
اگر چنین حالتی برای کسی به وجود آمد نباید نگران شود، زیرا این یک امری طبیعی است و حتی شک گاهی خیلی هم خوب است و مقدمهای بر یقین می شود چون انسان عاقل هر چیزی را سریع قبول نمی کند و هر ادعایی را بدون دلیل نمی پذیرد بلکه ابتدا کمی شک می کند و برای برطرف کردن شک خود به تحقیق و مطالعه می پردازد در نتیجه شک خود را تبدیل به یقین می کند.
اما غالبا افراد در مقابل هر نوع جریان و پیامی که خودشان هم میدانند ضد دین است، تسلیم و مطیع می شوند، اما در مورد حقایق روشن دینی شک می کنند! یا برخی خیال می کنند که شک کردن در دین نوعی روشن فکری است به همین جهت بیشتر به دنبال شبهات و گروه های باطل ضد دینی هستند.
(به ادامه مطلب بروید)
سوال: عدم حلول الله تعالی در مخلوقات را از کتاب و سنت ثابت کنید؟ در این مورد کلامی از خودتون یا ائمه و غیره قبول نمی شود باید از قرآن و سنت ثابت کنید.
جواب: حلول الله متعال در مخلوقات یکی از عقاید انحرافی است که متاسفانه برخی از صوفیان به آن معتقد هستند و این عقیده اسلامی نیست و تمام مذاهب اسلامی حلول الله متعال در مخلوقات را رد کردند زیرا حلول یکی از عقاید مسیحیان است. مسیحیان بر مبنای آموزههای کتاب مقدس شان بر این باورند که خدای بزرگ در عیسی مسیح حلول کرده است؛ به عنوان مثال:
در انجیل یوحنا باب ۱۴ مکالمهای بین حضرت عیسی (علیه السلام) و پیروانش صورت میگیرد. در قسمتی از این گفتگو حضرت عیسی در پاسخ به درخواست فیلیپُس که از وی خواهان «نشان» دادن «پدر» است میگوید: «آیا باور نمیکنی که من در پدر هستم و پدر در من است؟ سخن هایی که من به شما میگویم از خود نمیگویم، لکن پدری که در من ساکن است، او این اعمال را میکند».
توماس میشل، کشیش و راهب کاتولیک در این باره می گوید: «برای فهمیدن رابطهی عیسی و خدا میتوان به مفهوم حلول و اتحاد در آثار صوفیان مراجعه کرد. با آنکه بیشتر مسلمانان این دو مفهوم را در عناصر اساسی سنت اسلامی قبول ندارند». (کلام مسیحی/ ترجمه: حسین توفیقی/ ص ۷۴)
به این ترتیب عقیده حلول الله بر مخلوقات یک عقیده ی غیراسلامی است.
اما اثبات عدم حلول الله متعال بر مخلوقات:
در هیچ آیه و حدیثی وجود ندارد که بیانگر حلول الله متعال بر مخلوقات باشد اما آنچه که از نصوص می توان فهمید این است که الله بر عرش و در آسمان است. از جمله آن دلایل می توان به نصوص ذیل اشاره کرد:
الف) الله متعال در هفت جای قرآن (طه / 5 ، اعراف/ 54، یونس / 3 ، فرقان / 59، سجده / 4 ، حدید / 4 ، رعد /2) استوا بر عرش را برای خود ثابت کرده است. به عنوان مثال در سوره طه آیه 5 می فرماید: «الرحمن علی العرش استوی»: ( الله بر عرش استیلا دارد).
ب) امام بخاری از عمران بن حصین روایت می کند که پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم می فرماید: «کَانَ اللَّهُ وَلَمْ یَکُنْ شَیْءٌ غَیْرُهُ وَکَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاءِ وَکَتَبَ فِی الذِّکْرِ کُلَّ شَیْءٍ وَخَلَقَ السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضَ» (صحیح بخاری/ ش: 3191) :(خداوند، وجود داشت و چیزی غیر از او، وجود نداشت و عرش خدا روی آب، قرار داشت. او تقدیر همه کائنات را در لوح محفوظ نوشت. و آسمان ها و زمین را آفرید).
ج) رسول الله خطاب به کنیزی فرمودند: « أین الله، قالت: فی السماء. قال: اعتقها فإنها مؤمنة» (صحیح مسلم/ ح1227): (خداوند در کجا قرار دارد؟ کنیز گفت: در آسمان. رسول الله فرمود: او را آزاد کنید چون که او مؤمن است).
همان طور که مشاهده کردید الله متعال صراحتا استوا بر عرش را برای خود ثابت کرد و در احادیث هم رسول الله بیان کرد که الله بر عرش و در آسمان است و این عقیده اهل سنت چنانچه امام مالک می گوید: «الإستواء معلوم و الکیف مجهول و الإیمان به واجب والسؤال عنه بدعة »: (الله بر عرش است، کیفیت آن مجهول است و ایمان داشتن به آن واجب و سؤال نمودن در مورد آن بدعت است).
اما نکته ی دیگر این که در حدیث آمده است که رسول الله فرموده است الله متعال در ثلث آخر هر شب به آسمان دنیا نزول می کند: «یَتَنَزَّلُ رَبُّنَا تَبَارَکَ وَتَعَالَى کُلَّ لَیْلَةٍ إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْیَا، حِینَ یَبْقَى ثُلُثُ اللَّیْلِ الآخِرُ...»: (پروردگار متعال ما ثلث آخر هر شب به آسمان دنیا می آید...». (صحیح بخاری/ش:6321)
اگر الله متعال در مخلوقات حلول می کند پس نزول چه معنا دارد؟ لذا عقیده حلول با نصوص در تضاد است.
حلول یعنی: فرود آمدن و نازل شدن در محلی. بر همین اساس مسیحیان و برخی از صوفیان معتقدند الله در مخلوقات حلول می کند. یعنی الله در مخلوقی مثلا انسان فرود می آید. چنانچه حلاج ادعا کرد که الله در من حلول کرده است به همین خاطر ندای "أنا الحق" یعنی من خدا هستم، سرداد که در نهایت توسط علمای آن زمان به خاطر این ادعا و عقیده اش تکفیر و اعدام شد.
در واقع کسانی که معتقد به حلول الله متعال بر مخلوقات هستند هیچ دلیل معتبری از قرآن و احادیث ندارند و رسول الله و صحابه هرگز معتقد به این نبودند که الله بر مخلوقات حلول می کند و این عقیده در اسلام ریشه ای ندارد بلکه این عقیده مسیحیان و برخی از صوفیان است.
حجت بودن قرآن و سنت را اثبات کنید؟ این مورد مخصوص کفار است چون آنها قران و سنت را قبول ندارند و باید از جای دیگر آن را ثابت کنید.
جواب: قرآن و سنت برای هر فرد مسلمانی حجت است و قرآن و سنت دو منبع اصلی در اسلام محسوب می شوند. اما کسانی که قرآن و سنت را قبول ندارند و منکر وجود الله هستند و پیامبران الهی را قبول ندارند با آنها از طریق دلایل عقلی سخن گفته می شود البته دلایل عقلی که مخالف با نصوص نباشد. قرآن حکایت های زیادی را از انبیاء بیان کرده است که چگونه انبیا به وسیله ی دلایل عقلی مردم و قوم خودشان را به سوی توحید دعوت می دانند. به عنوان مثال:
حضرت ابراهیم با دلایل عقلی و با طرح سوالاتی قومش را متوجه اشتباه شان کرد: «إِذْ قَالَ لأَبِیهِ وَقَوْمِهِ مَاذَا تَعْبُدُونَ»: (زمانی به پدر و قوم خود گفت : اینها چه چیزند که می پرستید؟). «أَئِفْکًا آلِهَةً دُونَ اللَّهِ تُرِیدُونَ»: (آیا غیر از خدا، خواستار معبودهای سراپا دروغ هستید؟). «فَمَا ظَنُّکُم بِرَبِّ الْعَالَمِینَ»: (شما درباره پروردگار جهانیان چگونه می اندیشید؟). «فَنَظَرَ نَظْرَةً فِی النُّجُومِ»: (سپس نگاهی به ستارگان انداخت). «فَقَالَ إِنِّی سَقِیمٌ: (و گفت: من بیمارم). «فَتَوَلَّوْا عَنْهُ مُدْبِرِینَ»:(آنان به او پشت کردند و رفتند). «فَرَاغَ إِلَى آلِهَتِهِمْ فَقَالَ أَلاتَأْکُلُونَ»: (پنهانی به سراغ معبودهای آنها رفت و گفت: آیا نمی خورید؟). «مَا لَکُمْ لا تَنطِقُونَ»: (شما را چه شده است که سخن نمى گویید؟). «فَرَاغَ عَلَیْهِمْ ضَرْبًا بِالْیَمِینِ»: (با قدرت هر چه بیشتر ضربه های سختی بر آنها زد). «فَأَقْبَلُوا إِلَیْهِ یَزِفُّونَ»: (به طرف ابراهیم دوان دوان آمدند). «قَالَ أَتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ»: (ابراهیم به آنها گفت: آیا چیزهائی را می پرستید که خودتان می تراشید؟). «وَاللَّهُ خَلَقَکُمْ وَمَا تَعْمَلُونَ»: (در حالی که خداوند هم شما را آفریده است وهم بت هایی را که می سازید؟). (صافات/85-96)
یا در جای دیگر حضرت ابراهیم خطاب به پدرش این گونه با دلیل عقلی با پدرش سخن می گوید: «إِذْ قَالَ لأَبِیهِ یَا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ مَا لا یَسْمَعُ وَلا یُبْصِرُ وَلا یُغْنِی عَنکَ شَیْئًا» (گفت: ای پدر چرا چیزى را که نمی شنود ونمی بیند و تو را از چیزی بی نیاز نمی کند، می پرستی؟).(مریم/42)
پس استفاده از دلایل عقلی (در صورتی که با نصوص (قرآن و سنت) در تضاد نباشد) برای کسانی که قرآن وسنت را قبول ندارند، اشکالی ندارد.